بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا ای بهار ژرف به دیگر روز و دیگر سال تو میآیی و باران در رکابت مژدهی دیدار و بیداری تو میآیی و همراهت شمیم و شرم شبگیران و لبخند جوانهها که میرویند از تنوارهی پیران تو میآیی و در باران رگباران صدای گام نرمانرم تو بر خاک سپیداران عریان را به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت تو میخندی و در شرم شمیمت شب بخور مجمری خواهد شدن در مقدم خورشید نثاران رهت از باغ بیداران شقایقها و عاشق ها چه غم کاین ارغوان تشنه را در رهگذر خود نخواهی دید