مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم یک سر بگذر بر من و بگذار بمیرم
مردن به قفس بهتر از آن است که در باغ از طعنه ی مرغان گرفتار بمیرم
هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم خالی شَوَدَم ساغر و هشیار بمیرم !
گفتی :به تو گر بگذرم از شوق بمیری ! قربان سرت , بگذر و بگذار بمیرم !
بوسه ز هما سایهام افتاد صباحی باشد که در آن سایه ی دیوار بمیرم |
شاعر : صباحی بیگدلی |