به مصراعی ننالیدم تب تلخ تباهی را که یک عمر است عادت کرده ام بی سرپناهی را
به روی شانه هایش فوج کفترهای چاهی را
به یوسف ها که می آموخت رسم بی گناهی را؟
ببند این زخم های کهنه ی مشروطه خواهی را
بکش هموارتر کن پیچ و تاب این دو راهی را
شمیم اشک هایم روی کاغذهای کاهی را؟
چه سازد شرمساری را… چه نالد روسیاهی را
مگیر از شیرمَردت لطف صید صبحگاهی را
برقصان توی تُنگ صورتت دو بچه ماهی را |
شاعر : حامد عسکری |