هوا سرد است و برف آهسته بارد
زمین سرد است و برف آلوده و تر
زمین سرد است و برف آلوده و تر
|
شاعر : اخوان ثالث |
هوا سرد است و برف آهسته بارد
زمین سرد است و برف آلوده و تر
زمین سرد است و برف آلوده و تر
|
شاعر : اخوان ثالث |
لب دریا رسیدم تشنه، بی تاب ز من بی تاب تر، جان و دل آب
مرا گفت : از تلاطم ها میاسای که بد دردیست جان دادن به مرداب |
شاعر : فریدون مشیری |
چه خونها از پرم باید بریزم از آن چشم ترم باید بریزم
دلم وقتی هوایت کرده باشد چه خاکی بر سرم باید بریزم؟ |
شاعر : شهراد میدری |
خروش و خشم توفان است و، دریا به هم می کوبد امواج رها را
دلی از سنگ می خواهد، نشستن تماشای هلاک موج ها را! |
شاعر : فریدون مشیری |
کمی گیجم کمی منگم عجیب است پریده بی جهت رنگم عجیب است
تو را دیدم همین یک ساعت پیش برایت باز دلتنگم عجیب است |
شاعر : شهراد میدری |
لـبـخـنـد سـپیده در بهاران داری پـویـایـی جـویـبـار و باران داری
نرمای نسیم و بوی گل خنده ی باغ داری هـمـه را و بـی شماران داری |
شاعر : محمد رضا شفیعی کدکنی |
ا
غروب چلچراغت را نبینم سکوت کوچه باغت را نبینم
و با اینکه دلم را داغ کردی الهی عشق داغت را نبینم |
شاعر : جلیل فخرایی |
سـحـر خـنـدد به نور زرد فانوس پرستویی دهد بر جفت خود، بوس
نـگـاهـم مـیدود بـر سـیـنهٔ راه تو را دیگر نخواهم دید... افسوس |
شاعر : فریدون مشیری |
معروف ترین عاشق عالم بودم! هرچند به چشم تو کمی کم بودم!
حوای بَدم بوسه دریغم کردی انگار نه انگار که ادم بودم! |
شاعر : محمود برزویی |
پیام عشق را آغاز کردی نیازم را چو دیدی ناز کردی
تو بودی کفتر خوشبختی من ولی زود از برم پرواز کردی |
شاعر : مهدی سهیلی |
گر عشق قرار است فرنگی باشد بهتر که نصیبت دل سنگی باشد
من عاشقِ عاشق شدنِ فرهادم حتی اگر این عشق، کلنگی باشد |
شاعر : انسیه سادات هاشمی |
نه از مهر و نه از کین می نویسم نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر؟ دلم خون است ، از این می نویسم |
شاعر : قیصر امین پور |
سرمایه ی عیش، صحبت یاران است دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند پس زندگی و مرگ به ما یکسان است |
شاعر :خلیل الله خلیلی |
از مرگ نترسم که مددکار من است در روز پسین مونس و غمخوار من است
اجداد مرا برده به سر منزل خاک این مرکب خوشخرام رهوار من است |
شاعر : خلیل الله خلیلی |
بود سوزی در آهنگم خدایا تو میدانی چه دلتنگم خدایا
دگر تاب پریشانی ندارم نه از آهن نه از سنگم خدایا |
شاعر : مهدی سهیلی |
یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال من خراب دستت باشد!
این چند هزارمین شب بی خوابیست... "ای عشق" فقط حساب دستت باشد!!! |
شاعر : ....... |
دلم از سالکان فانیت باد تمام هستیم قربانیت باد
به غیرازعاشقی حرفی ندارم دوبیتی های من ارزانیت باد |
شاعر : جلیل فخرایی |
آن را که جفا جوست نمی باید خواست سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست از دوست به جز دوست نمی باید خواست |
ای جلوهٔ برق آشیان سوز تو را ای روشنی شمع شبافروز تو را
زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست ای کاش ندیده بودم آن روز تو را |
یا عافیت از چشم فسونسازم ده یا آن که زبان شکوه پردازم ده
یا درد و غمی که دادهای بازش گیر یا جان و دلی که بردهای بازم ده |
جانم به فغان چو مرغ شب می آید وز داغ تو با ناله به لب می آید
آه دل ما از آن غبار آلود است کاین قافله ازدیار شب می آید |
سـحـر خـنـدد بـه نـور زرد فـانـوس پرستویی دهد بر جفت خود بوس
نــگــاهــم مــیــدود بــر نــیـمـه راه تـو را دیـگـر نـخواهم دید افسوس |
شاعر : فریدون مشیری |
شـکـفـتـی چـون گـل و پـژمـردی از من خــــزانــــم دیــــدی و آزردی از مـــن
بــه آوردی، وگــرنــه بــا چــنــیـن نـاز اگــر دل داشــتــم مـی بـردی از مـن |
شاعر : هوشنگ ابتهاج |
سـر زلـف تــو کــو؟ مــشــک تـرم کـو؟ لـب نـوشــت، شــراب و شــکــرم کـو؟
کـجـا شـد نــاز انــدامــت؟ کــجـا شـد؟ دریـغـا، شـاخـه ی نـیـلــــوفـــرم کـــو؟ |
شاعر : هوشنگ ابتهاج |