تماشاگه

درباره وبلاگ
تماشاگه

تماشاگه، گلچین زیباترین شعرها و متون ادبی ایران و جهان ، فقط زیباترین ها!!! از شنیدن نظرات شما خوشحال میشویم

آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چراغی از پس نیزار» ثبت شده است

تـو آن پـرنـده ی رنـگـیـن آسمان بودی

کـه  از دیـار غـریـب آمدی به لانه ی من

چـو  مـوج بـاد کـه در پـرده ی حریر افتد

طـنـیـن بـال تـو پـیـچید در ترانه ی من

 

پـرت  ز نـور گـریـزان صـبح ،‌گلگون بود

تـنـت حرارت خورشید و بوی باران داشت

نـسـیـم بـال تـو عـطـر گل ارمغانم کرد

کـه  ره چـو باد به گنجینه ی بهاران داشت

 

چـو  از تـو مـژده ی دیـدار آفـتـاب شنید

دلـم تـپـیـد و بـه خود وعده ی رهایی داد

چـراغـی از پـس نـیـزار آسـمـان تـابید

کـه  آشـیـان مـرا رنـگ روشـنـایـی داد

 

تـرا  شـنـاخـتم ای مرغ بیشه های غریب

ولی  چه  سود ، که چون پرتوی گذر کردی

چـه  شـد کـه دیـر دریـن اشیان نپاییدی

چـه شـد کـه زود ازین آسمان سفر کردی

 

بـه  گـاه رفـتـنت ، ای میهمان بی غم من

خـمـوش مـانـدم و مـنـقـار زیر پر بودم

چو تاج کاج ، طلایی شد از طلایه ی صبح

پــنــاه ســوی درخـتـان دورتـر بـردم

 

غم  گریز تو نازم ، که همچو شعله ی پاک

مـرا در آتـش سـوزنـده ، زیستن آموخت

مـلـال دوریـت ای پـر کـشیده از دل من

بـه مـن طـریـقه ی تنها گریستن آموخت

شاعر : نادر نادر پور