ای آرزوی من، زکجا باز جویمت تا همچو نی نوازم و چون گل ببویمت
تا بنگری چه می کشم از دوری ات دمی بگذار پا به دیده ی من تا بگویمت
در خون خویش غوطه ورم تا به کوی تو تا چون قلم طریق محبت بپویمت
گفتی که منتهای امید تو چیست؟ آه ای منتهای آرزوی من، چه گویمت؟
از هرچه هست در همه عالم تو را گزید خاطر، اگر که از همه عالم بجویمت
در چشم من یکی ز ره مردمی درآی تا گرد ره به اشک ز دامن بشویمت |
شاعر : مهرداد اوستا |