دلواپسی ام نیست، چه باشی چه نباشی احساس تو کافی ست چه متن و چه حواشی
از خویش گذشتم، بِبَرم خاک کن - اما شعرم چه؟ نه! بی ذوق مبادا شده باشی
می خواستم از تو بنویسم که مدادم خندید: چه مانده است مرا تا بتراشی
مجموعه ی آماده ی نشرم - خبرِ بَد یک خالی پُر، خط به خط اش روح خراشی
شصت و سه غزل له شده در زلزله ی من شصت و سه نفس، شصت و سه حس متلاشی
نفرین نه، سوال است: چگونه دلت آمد بارانم! اسیدانه به من زخم بپاشی؟ |
شاعر محمد علی بهمنی |