کدام عید و کدامین بهار ؟ با چه امید ؟ که با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
تو نرگس و گل سرخ و بنفشه ای ورنه اگر تو باغ نباشی گلی نخواهم چید
به زینت سر گیسوی تو نباشد اگر شکوفه ای ز سر شاخه ای نخواهم چید
نفس مبادم اگر در شلال گیسوی تو کم از نسیم بود در خلال گیسوی بید
به آتش تو زمان نیز پاک شد ورنه بهار اگر تو نبودی پلشت بود و پلید
نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوشست که جز تو با دگرم نیست ذوق گفت و شنید
ز رمز و راز شکفتن اشارتی نگفت کسی که از دهنت طعم بوسه ای نچشید
چه کس کشید ز تو دست و سر نکوفت به سنگ چه کس لبت نگزید و به غبن لب نگزید ؟
چگونه دست رسد با زمان به فرصت وصل مرا به مهلت اندک تو را به عهد بعید ؟ |
شاعر : حسین منزوی |