تماشاگه

درباره وبلاگ
تماشاگه

تماشاگه، گلچین زیباترین شعرها و متون ادبی ایران و جهان ، فقط زیباترین ها!!! از شنیدن نظرات شما خوشحال میشویم

آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلچین اشعار قیصر امین پور» ثبت شده است

لبخند تو خلاصه‌ی خوبی‌هاست

لختی بخند، خنده‌ی گل زیباست


پیشانی‌ات تنفس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست


در چشمت از حضور کبوترها

هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست


رنگین‌کمان عشق اهورایی

از پشت شیشه‌ی دل تو پیداست


تو امتداد کوثر جوشانی

سرچشمه‌ی تو سوره‌ی اعطیناست


فریاد تو تلاطم یک توفان

آرامشت تلاوت یک دریاست


با ما بدون فاصله صحبت کن

ای آن‌که ارتفاع تو دور از ماست

شاعر : قیصر امین پور 

ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم

حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم

 

حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟

هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم

 

سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو

ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم

 

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم

چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم

 

ستاره می شمارم سال های انتظارم را :

هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم

 

نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟

چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم

 

نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟

نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!

 

شاعر : قیصر امین پور

گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود

موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود

 

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر

بسکه هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

 

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

خواستن ها همه موقوف توانستن بود

 

کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم

که هبوط ابدم در پی دانستن بود

 

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود

 

شاعر : قیصر امین پور

آواز عاشقانه ما در گلو شکست

حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

 

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه دل ما در گلو شکست

 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 

ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد

ای وای، های های عزا در گلو شکست

 

آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

 

"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت

"آیا" ز یاد رفت و "چرا" در گلو شکست

 

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

 

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا....در گلو شکست

شاعر : قیصر امین پور

غنچه با دل گرفته گفت :

 زندگی لب ز خنده بستن است...

گوشه ای درون خود نشستن است!

 

گل به خنده گفت:

 زندگی شکفتن است... با زبان سبز راز گفتن است!

 

گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد !

 

تو چه فکر می کنی... کدام یک درست گفته اند...؟

من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است !

هر چه باشد او گل است ،

گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است...

شاعر : قیصر امین پور

پیش بیا‌! پیش بیا‌! پیش‌تر !

تا که بگویم غم دل بیش‌تر

 

دوسترت دارم از هر‌چه دوست

ای تو به من از خود من خویش‌تر

 

دوست‌تر از آن که بگویم چه‌قدر

بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر

 

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش‌تر

 

هیچ نریزد به‌جز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

 

فوت وفن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه ‌اندیش‌تر

شاعر : قیصر امین پور