کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند
آزادی من به من لبخند زد
|
شاعر : اکتاویوپاز ، ترجمه :احمد شاملو |
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند
آزادی من به من لبخند زد
|
شاعر : اکتاویوپاز ، ترجمه :احمد شاملو |
کودک بوده ام من و، کودک جاودانه بازى مىکند که بخندد من شادى و حظّم سرسام و هذیان شد ? رنج چونان تیغهى مقراضی است در شب خویش اما بر همه کارى توانا بودم و به هیچ کار توانا نبودم آسمان، دریا، خاک این جا کسى آرمیده است که زیست بىآن که شک کند خسته زیستم از براى خود و از بهر دیگران به نام امید خویش به جنگ با ظلمات نام نوشتم. تأمل کن و جنگل را به یاد آر ? آنان را که به قتلم آوردند از یاد مىبرى از من تنها امید و شجاعت من باقى است به تو ایمان داشتم. ما گشادهدست و بلند همتیم
|
شاعر : پل الووار ترجمه احمد شاملو |
مرا کم دوست داشته باش
مرا کم دوست داشته باش مرا کم دوست داشته باش |
کریستوفر مارلو |
ساده است نوازش سگی ولگرد
|
مارگوت بیکل ترجمه : احمد شاملو |
آن هنگام که میخندی، دنیا با تو میخندد آن هنگام که اشک میریزی امّا، تنها هستی شادی را باید در دنیای پیرِ غمگین جستجو کنی آواز که میخوانی، کوهها همراهیات میکنند پژواکِ آوای شاد فراگیر میشود
آنها شادی تمام و کمالِ تو را میخواهند،
ضیافت که بر پا کنی، عمارت از جمعیت لبریز میشود سخاوت و بخشش کمکی است برای ادامه زندگی
|
شاعر : الا ویلر ویلکاکس |