من بهمن ام همواره از کوهی سرازیر تو جاده ای با پیچ و خمهای نفس گیر
میغلطم و میلغزم و میریزم از کوه با سنگها و صخره های راه درگیر
با پا و با سر میدوم بی هیچ تاخیر
تو داده ای دست خودت را دست تقدیر
مغز تو را این حرفها کردند تسخیر
وقتی که می جنگی تو با هر گونه تغییر
بر جای خود باقی است اما جاده پیر! |
شاعر : آرزو نوری |