دستان نوازشگر من گشته وبالم از تهمت سنگی که تو بستی به دو بالم
خندید به حرف تو و گریید به حالم!
همواره همین بوده جوابت به سوالم
هرچند که مردابم و محکوم زوالم
تو تشنه ی خون منی ای ماده غزالم!
این ماده غزالی که نشد صید حلالم! |
شاعر : علیرضا بدیع |