کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده ست ؟ ای مرغان که چونین بر برهنه شاخههای این درخت برده خوابش دور غریب افتاده از اقران بستانش در این بیغولهٔ مهجور قرار از دست داده، شاد می شنگید و میخوانید ؟
سپهر پیر بد عهد است و بی مهر است، میدانید ؟ کدامین جام و پیغام ؟ اوه بهار ، آنجا نگه کن ، با همین آفاق تنگ خانهٔ تو باز هم آن کوهها شنل برفینه شان دستار گردن گشته ، جنبد، جنبش بدرود زمستان گو بپوشد شهر را در سایههای تیره و سردش بهار آنجاست ، ها، آنک طلایه ی روشنش ، چون شعلهای در دود بهار اینجاست ، در دلهای ما ، آوازهای ما و پرواز پرستوها در آن دامان ابرآلود هزاران کاروان از خوبتر پیغام و شیرینتر خبرپویان و گوش آشنا جویان تو چه شنفتی به جز بانگ خروس و خر در این دهکور دور افتاده از معبر چنین غمگین و هایاهای
|
شاعر :اخوان |