با زبانی سوخته در وحشت کابوس ها قصه از خورشید می بافیم ما فانوس ها
در شکاف دخمه ی این شهر دقیانوس ها
آسمان خواب است در بیداری ناقوس ها
می دمند آوارگانی، بی جهت بر کوس ها
پرده بردارید از پای این طاووس ها
دردهای ما شمایید آی جالینوس ها!
تنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟ |
شاعر : فاضل نظری |