ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود وگفتن اینکه سگ من نبود
ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد
ساده است بهره جویی از انسانی دوست داشتن بی احساس عشقی او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمی شناسمش
ساده است لغزشهای خود را شناختن با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم
ساده است که چگونه می زیم باری زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم
|