پیش از این دلخوش به این بودم که میخواهی مرا آه ! می خواهی ولی ... تنها هر از گاهی مرا
تو همان عاقل بمان و من همان عاشق ، بس است عشق از ظن تو این اندیشه ی واهی مرا
شاعری یک حسن دارد ... آن هم اینکه از جهان یک قلم کافی است با یک کاغذ کاهی مرا
کاش من هم یک برادر داشتم مثل شغاد کاش می بلعید ناغافل شبی چاهی مرا
آنچه دنیا داده را بگذار تقسیمش کنیم : شادی مقصد تو را ... اندوه ِ گمراهی مرا
خسته و دلگیرم اما ... باز می گویی برو بیش از این ها خسته و دلگیر می خواهی مرا |
شاعر : علی اکبر آغاسیان |