چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟ تـو را کـه از هـمـه ی جـنـبـه ها سری از من
درخـت خـشـکـم و هـم صـحـبـت کـبـوتـرهـا تـو هـم کـه خـسـتگیت رفت، می پری از من
اجـاق سـردم و بـهـتـر هـمـان کـه مثل همه مــرا بــه خــود بــگــذاری و بــگــذری از مــن
مــن و تــو زخـمـی یـک اتـفـاق مـشـتـرکـیـم کــه بـرده دل پـسـری از تـو، دخـتـری از مـن
گـذشـت فـرصـت دیـدار و فـصـل کـوچ رسید دم غـــروب، جـــدا شـــد کــبــوتــری از مــن
نــســاخــت بــا دل آیــیــنــه ام دل سـنـگـت تـویـی کـه سـاخـتـی انـسـان دیـگـری از من
چــه مــانـده از تـو و مـن؟ هـیـزم تـری از تـو اجــاق ســوخــتـه ی خـاک بـر سـری از مـن
چــه مـانـده بـاقـی از آن روز؟ دخـتـری از تـو چـه مـانـده باقی از آن عشق؟ دفتری از من |
شاعر : علیرضا بدیع |