پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم به خاطر من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگتر شده ای بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو به به مبارک است دل خوش لباس نو
دارند سور و سات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر مجبور که نیستی بمانی .. ولی نرو.... |
شاعر : مهدی فرجی |