دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست |
شاعر : حسین منزوی |